سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بی قرار

حیفم اومد احساسات امشبمو ننویسم و بخوابم...

سومین تجربه بود، شاید بشه گفت بین این 3 تا بهترینش! حداقلش این بود که مامانش باهام خیلی مهربون بود و مهم ترین امتیازش نسبت به دوتای قبلی این بود که به شخصیت مام احترام گذاشته بود و عکس پسرشو آورده بود! پسرشو دوست داشتم... به دلم میشینه. تنها ترسم از اینه که یکم تازه به دوران رسیده و اهل خودنمایی باشن و بزرگترین ترسم... اصلاح طلب متعصب باشن!! اگه آخری درست باشه که "باید" قیدشو بزنم!

درباره تازه به دوران رسیدگی... نمیتونم زیاد مطمئن باشم که مثه مامان باباش باشه، همونطور که من و فاطمه و محمد از خیلی لحاظ ها با مامان بابا متفاوتیم. اصلا اگه طی نسل ها تفاوت ایجاد نشه که بشر رشد نمیکنه...! ولی درباره اصلاح طلب بودن... خیلی بعیده که پسری توی فضای باز سیاسی باشه و راه درست رو انتخاب کنه. مگر اینکه دل خوش کنم به داشتن دوستایی که باعث جهت دهی افکارش شده باشن، که بازم خیییلی بعیده! ولی در هر صورت غیر ممکن نیست...

خصلت آدمی اینه که اگه حس کنه یکی باهاش حال میکنه یجور دافعه نسبت به طرف براش ایجاد میشه... فکر میکنم حسی بود که منو مامان امشب داشتیم! اصلا به ذهنمونم خطور نکرد که دو دفعه قبل رفتار غیر قابل بخششی باهامون داشتن در حالی که لیاقت خودشونو و امثال خودشون بود!! نباید ساده بودن دیگرانو نسبت داد به پایین بودنشون... چون واقعا هم نیستن!

به قول مامان شاید دلیل اون همه خودنمایی فقط و فقط این بود که خودشونو هم سطح ما کنه، بهرحال استاد دانشگاه بودن خیلی شغل دهن پرکنیه! درسته پدر و مادر داوود حتی از این خانواده هم پایین ترن ولی داوودم به فاطمه گفته بود که شاید اگه از اول میدونست بابا استاد دانشگاهن منصرف میشد!! درباره مامان امشبی وقتی بیشتر مطمئن شدم که حرفاش بخاطر جبران کمبوده و نه خودنمایی یا تحقیر دیگران که فهمیدم موقعیت برادراشو کاملا عمدی ازمون پنهون کرده... (در هر صورت بنظر من که کشاورز بودن شغل خیلی شریفیه و نون حلالش می ارزه به هزاران لقمه نونی که شهری ها با هزار ترفند و کلک و حقه جور میکنن و میریزن تو حلق بچه هاشون!!)

خیلی مصمم ام که اگه سبحان اومد (که 90% احتمال میدم بیاد) همون جلسه اول حرفای اصلیمو بزنم و تکلیفو مشخص کنم؛ معتقد بودن به نظام (که اگه باشه ینی آقای خامنه ای رو هم قبول داره و اگه نباشه مطمئنم همون اول حرف آقای خامنه ای رو پیش خواهد کشید...!)، اعتقاد به نون حلال، اعتقاد به خدمت خالصانه، اعتقاد به اصول اولیه دین. بقیه موارد خیلی جزئی میشه، مثل علاقمند بودن به مباحث فکری و نوع نگاهش به زندگی و تعبیری که از به کمال رسیدن داره و اصلا هدفش از ازدواج و دورنمای زندگیش در 10 سال و 20 سال آینده و زمان بچه دار شدن و... خیلی جلو رفتم دیگه!! :دی

ولی جدی امیدوارم حداقل بعنوان یه تجربه برای آشنا شدن با یه آدم جدید و حرف زدن سر زندگی مشترک بتونم روش حساب کنم. علاوه بر اینکه به دوتا نکته باید به موازات توجه کنم:

1- هنوز خیلی وقت دارم برای بررسی گزینه های دیگه و نیازی نیست که از هیچ کدوم از اصول چهارگانه اصلیم کوتاه بیام (تازه این طفلک که قضیه ش از نظر سطح تحصیلات و فرهنگی بودن خانواده ش حله!)

2- نباید فرصت هامو بی شمار بدونم و باید طوری انتخاب یا رد کنم که در آینده به هیچ عنوان از تصمیم پشیمون نشم؛ ینی اگه قراره قبول کنم دلایل کافی داشته باشم و اگه قراره رد کنم دلایل قانع کننده و منطقی.

راستی این نوشته فقط مال همین کِیس خاص نیس (که باز اگه فردا روزی زنگ نزد اعتماد بنفست بره تو دیوار!) و بدرد مراحل بررسی همه گزینه ها میخوره :)

یه لحظه واستا ببینم نامه ای که به خدا نوشته بودم چی بوده...

اصلا چرا یه نامه جدید ننویسم؟؟ بی خیال، الان یه مدتیه توی جو سیاست ام و ممکنه عاقلانه نباشه معیارهام! همون نامه قبلی خوبه:

نماز و روزه و محرم و نامحرم- متعهد و مسئول و وفادار به خدا، جامعه، من، خانواده، زندگیش- داشتن اهداف و آرمان های بزرگ- متفکر باشه- جوگیر نباشه- پیروی از دین و خدا و ولایت فقیه در سیاست- احترام واقعی به دیگران (چه موافق چه مخالف)- بجاش رئوف و مهربون، بجاش سختگیر و جدی- قلبش برای کشورش و سربلندی آب و خاک و مردمش بتپه- تا جایی که در توانشه واس اصلاح جامعه ش تلاش کنه- به فکر مردم و اطرافیانش باشه، به افراد نیازمند بی چشمداشت محبت کنه- عالم و عامل به علمش باشه و از نظر سطح علمی بالا باشه- مهربون، صادق، وفادار، مومن، مسئولیت پذیر، شجاع، پرتلاش برای رسیدن به اهدافش، خستگی ناپذیر، پر امید، با انگیزه، مثبت اندیش و باعث آرامش اطرافیانش باشه و روی پای خودش واسته- قلب پر محبتی داشته باشه، باگذشت، صبور، عاشق و خاشع، فروتن و با تقوا باشه- آرزوش علی وار زندگی کردن باشه...

کتاب خون، دنبال تحقیق و فهمیدن و استدلال، باهم فکر کنیم، باهم پیشرفت کنیم، با هم رشد کنیم و به تکامل و آرامش برسیم... توی زندگی همیشه حامی و پشتیبان من باشه، اشتباهامو با مهربونی و عشق گوشزد کنه، بذاره خودم فکر کنم و تصمیم بگیرم ولی توی تصمیم گیری کمکم کنه، واس همیشه از ته ته قلبش عاشقم باشه... همیشه واس شنیدن حرفام وقت داشته باشه، اجتماعی باشه، گاهی شوخ و نکته سنج، اهل کار و تلاش و کوشش... هیچ چیزو از من پنهون نکنه، همیشه بهم اعتماد کنه، اهل پنهون کاری نباشه... به من و شغلم و افکارم احترام بذاره و توی موقعیت های سخت بهم امید و آرامش بده... از نظر ظاهر هم مثل هم باشیم، نه هیچ کدوم سر، نه هیچ کدوم کمتر...

ینی قیافه خودم موقع تایپ کردن خواسته هام: !!!!!!!!!!!!! :||| !!!!!!!!!!!!!!!

ترکوندم دیگه بخدا!! خدایا، چقدر صبوری تو...! ینی از این فلان تا مورد، واستا بشمرم، حداقل 42 مورد!! متخصصین امر گفتن که اولا اولویت ها مهمه (همون 4 تا، بعد از خانواده و تحصیلات)، و ثانیا شباهت 40% به بالا رو باس چسبید! بماند که من خودم همه این ویژگی هارو ندارم که بخوام جزء شباهت ها حسابشون کنم!!! :|

سرم سوت کشید واقعا! خدایا کمکم کن که من خیییییییییلی ضعیفم! تازه الان فهمیدم که تصمیم گیری میتونه چقدر سخت باشه....... (کاش میشد همه چی رو انداخت گردن مامان بابا، ولی این خودمم که باس با سبحان حرف بزنم و بسنجمش نه اونا!)

خداجونم، اول از همه شکررررررررررت یه عااااااااااااااااااالمه، و بعدشم دعای مخصووووووص واس اینکه راه درست رو بهم نشون بدی...

آمین

یه حسی بهم میگه سر این مورد نیاز به استخاره پیدا خواهم کرد...!


ارسال شده در توسط z.behnam