سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بی قرار

از غم نباید گریخت! هرگز نباید گریخت...

 

چرا عادت کردم فرار کنم از لحظات بد و احساسات بد؟؟ چرا وانستم و نجنگم؟ چرا از بچگی یاد گرفتم نادیده بگیرم، رد بشم، فرار کنم؟! میدونم "گذشت زمان" بزرگترین معجزه است ولی پس حل کردن، فکر کردن، راهی پیدا کردن چی میشه؟؟

 

میخوام آدم بزرگی باشم؛ ولی نیستم. این آرزو منو پیر میکنه، و دل مرده تر، و شکسته تر...

 

 

نمیپرسم چی شد که اینجام، چرا زیاد توی دهلی موندیم، چرا همه چیز بوی تکرار و رطوبت موندگی میده، چرا یه دیوار سیمانی بینمون ایجاد شد و چرا دیگه انگیزه ادامه دادن ندارم... فقط میپرسم که چرا انقدر زود پر از ناامیدی میشم و چرا این غرور لعنتی نمیذاره بگم غلط کردم و جبران کنم؟! من آلنی نیستم، مارال نیستم، ولی شاید بتونم خودم باشم! فقط کافیه از رویا بیرون بیام...

 

 


ارسال شده در توسط z.behnam